m

تموم فکر و ذهنم درگیر چیزی شده که نمیدونم در آینده دارمش یانه، هم این وابستگی رو دوست دارم ،هم ازش میترسم، هم این صمیمیتو دوست دارم ، هم ازش میترسم ، احساس میکنم همه چی توی مغز و قلبم قلبمه شده.. دارم ضعف نشون میدم، همین که اینقد عصبی شدم یعنی خیلی ضعیفم ، یعنی تحمل فشارِ همزمان قلب و مغزمو ندارم ، یعنی نمیدونم باید منطقی باشم یا احساسی..فکر میکنم بدن دردم به خاطر همین فشار روحیه..نمیتونم با هیچکاری خودمو سرگرم کنم، تا میخوام یه کاریو شروع کنم فوری ولش میکنم، نمیتونم تمرکز کنم، حتی دیگه نمیتونم بشینم و مدتها بدون خستگی بنویسم ، همین الانشم که دارم اینارو مینویسم احساس میکنم دارم کوه میکنم..فکر m ...

m ...

m ...

و من روزی با مــــرگ به آرامش میــــرسم...

m ...

تو چــراغ زرد راهنمایی:/

m ...